زندگی من، مجموعاً، عبارت است از چندین برنامهی پنجساله. همیشه كاری را شروع میكردهام و به اوج میرساندهام و آخر پنج سال درهم میریخته؛ هر بار از سر: از اول نوجوانی تا ۲۸ مرداد ۳۲ و سقوط دكتر مصدق و آغاز دیكتاتوری، پنج سال. از این دوره تا تشكیل نهضت مقاومت ملی مخفی، كه از ۱۳۳۷ به هم خورد و دستگیر شدیم، پنج سال. از ۳۸ تا ۴۳، در اروپا پنج سال. از ۴۳ تا ۴۸، دورهی خاص آوارگی و زندان و مقدمهچینی و زمینهسازی دانشكده، پنج سال. دورهی كنفرانسهای دانشگاهها و ارشاد، پنج سال، تا ۵۱. پس از آن، زندان و خانهنشینی و خفقان پنج سال.
سالشمار زندگی دكترعلی شریعتی
۱۳۱۲
* پنجشنبه دوم آذرماه، در روستای كاهك، از توابع سبزوار، و در حاشیهی كویر، زاده شد. زادگاه او را مزینان نیز گفتهاند؛ از آن رو كه در مزینان بالید و نام خانوادگی او، در اصل، «مزینانی» است. مادرش زهرا امینی زنی روستایی و پدرش محمدتقی نام داشت كه مردی اهل قلم و مذهبی بود. پدر و اجداد پدری او در شمار عالمان دینی بودند. وی سال های كودكی را در كاهك گذراند و در این دوران افراد خاصی بر او تاثیر داشتند.
۱۳۱۹
* ورود به دبستان ابنیمین در مشهد.
علی شریعتی در سال ۱۳۱۹ و در سن هفت سالگی- در دبستان ابنیمین در مشهد، ثبت نام كرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضاخان و اشغال كشور توسط متفقین، استاد محمد تقی(پدر دكتر)، خانواده را بار دیگر به كاهك فرستاد؛ ولی پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به دبستان ابنیمین برمیگردد.
۱۳۲۵
* ورود به دبیرستان فردوسی در مشهد.
در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیتهای استاد كم میشود. در این دوران تمام سرگرمی دكتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در كتاب خانه پدر بود.
۱۳۲۷
* عضویت در كانون نشر حقایق اسلامی، كه پدرش پایهگذار آن بود.
۱۳۲۹
* سیكل اول دبیرستان (كلاس نهم نظام قدیم). ورود به دانشسرای مقدماتی (تربیت معلم).
علی شریعتی در ۱۶ سالگی سیكل اول دبیرستان (كلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند. و چون قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد وارد دانش سرای مقدماتی شد.
۱۳۳۱
* اتمام دورهی دانشسرا و استخدام در ادارهی فرهنگ مشهد به عنوان معلم در مدرسهی كاتبپور، در منطقهی احمدآباد مشهد.
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دكتر در ادارهی فرهنگ استخدام شد.
* بنیانگذاری انجمن اسلامی دانشآموزان. شركت در تظاهرات خیابانی علیه حكومت موقت قوامالسلطنه و بازداشت كوتاهمدت.
در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حكومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی كه به تدریج از او روشنفكری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.
۱۳۳۲
* ثبتنام و شركت در كلاس ششم دبیرستان در رشتهی ادبی.
وی ضمن اشتغال در دبستان كاتبپور، در كلاس های شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم كامل ادبی گرفت.
* عضویت و فعالیت در نهضت مقاومت ملی.
* آغاز فعالیتهای مطبوعاتی و ادبی در روزنامهی «خراسان». «مكتب واسطهی اسلام» كه بعدها به شكل كتاب نشر یافت، سلسله مقالات وی است در همین روزنامه. مقالاتی دربارهی ادبیات، شعر، و متفكرین بزرگ از جمله یادداشتهایی است كه در روزنامهی «خراسان» به چاپ رسیده است.
۱۳۳۳
* پایان تحصیلات دبیرستان و دریافت دیپلم كامل ادبی.
* انتشار كتاب (ترجمه) نمونههای عالی اخلاقی در بحمدون اثر كاشف الغطاء.
۱۳۳۴
* ایراد سخنرانی هر هفته دوبار در رادیو مشهد.
* انتشار كتاب «تاریخ تكامل فلسفه» و ترجمهی «ابوذر غفاری» اثر جودةالسحار.
* ثبتنام در دانشكدهی ادبیات دانشگاه تهران برای تحصیل در رشتهی فلسفه.
در سال ۳۴، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیاتانسانی در مشهد، دكتر و چند نفر از دوستانشان برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام كردند. ولی به دلیل شاغل بودن و كمبود جا تقاضای آنان رد شد. دكتر و دوستانشان همچنان به شركت در این كلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شركت كنند. در این دوران دكتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را میآزمود و گهگاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ میكرد. در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شكل ایدئولوژیك به خود نگرفته بود.
۱۳۳۵
* انصراف از تحصیل در رشتهی فلسفهی دانشگاه تهران.
* ورود به دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی مشهد و تحصیل در رشتهی ادبیات فارسی.
۱۳۳۶
* پایهگذاری انجمن ادبی و تصدی مسؤولیت آن. در این انجمن بود كه شعر نو، برای نخستینبار، در محیط راكد و بستهی خراسان قامت برافراشت.
* در پی حمایت نهضت مقاومت ملی از مصدق و اعتراض به معاملات نفتی، تنی چند از اعضای نهضت در تهران و مشهد، از جمله علی شریعتی و پدرش، دستگیر شدند. شریعتی به مدت یك ماه در زندان قزلقلعهی تهران حبس شد.
۱۳۳۷
* تدریس در دبیرستان دخترانهی مهستی در مشهد.
* بیستوچهارم تیرماه: ازدواج با یكی از همكلاسان خود به نام بیبی فاطمه (پوران) شریعترضوی، خواهر شهید مهدی (آذر) شریعترضوی (در اعتراض به سفر نیكسون به ایران، در ۱۶ آذر ۱۳۳۲.)
* فارغالتحصیلی از دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی با احراز رتبه اول.
* پایاننامهی تحصیلی: ترجمهی كتاب در نقد و ادب، تالیف محمد مندور.
۱۳۳۸
* اعزام به فرانسه برای ادامهی تحصیل، با بورس دولتی، به دلیل كسب رتبهی نخست در دورهی كارشناسی.
دكتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال ۳۸، در دانشگاه سوربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام كرد؛ عطش دكتر به دانستن و ضرورتهای تردید ناپذیری كه وی برای هر یك از شاخههای علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد میكرد. ورود به فرانسه كه در آن سالها كشور پرآشوبی بود( بحران الجزائر از سالها قبل آغاز شده بودو دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفكران خواهان پایان بخشیدن به آن و این بحران به دیگر كشورها نیز نفوذ كرده بود) نه تنها این عطش را كم نكرد، بلكه بر آن افزود.
* پیوستن به جوانان نهضت ملی ایران . همكاری با سازمان آزادیبخش الجزایر.
* تولد نخستین فرزندش، احسان.
۱۳۳۹
* بازگشت به ایران به قصد همراهی كردن همسر و فرزندش به فرانسه.
* ترجمهی كتاب «نیایش» اثر الكسیس كارل كه از اروپا فرستاده میشود و توسط انجمن اسلامی خراسان برای اولین بار چاپ میشود.
۱۳۴۰
* همكاری با كنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نهضت آزادی و نشریه ایران آزاد در پاریس. دستگیری ای كوتاه در زندان «سیته» پاریس به دنبال شركت در تظاهراتی كه در پی كشته شدن پاتریس لومومبا، رهبر آزادیخواهان كنگو، از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیك در پاریس برگزار شد.
۱۳۴۱
* بازگشت كوتاه به ایران در پی مرگ مادرش، زهرا، به ایران .
* همكاری با لوئی ماسینیون، در گردآوری و ترجمهی متون فارسی دربارهی حضرت فاطمه.
* آشنایی با افكار فانون نویسنده انقلابی، اهلِ مارتینیك، عضو جبهه نجاتبخش الجزایر.
* ترجمهی مقدمهی كتاب دوزخیان روی زمین.
* همكاری با مجلهی «ایران آزاد»، ارگان جبهه ملی دوم. شریعتی مقالات خود را در این مجله با نام مستعار شمع، كه از سه حرف اول نام خانوادگی و نامش تشكیل شده بود (شریعتی مزینانی، علی) امضا میكرد.
* شركت و فعالیت در دومین كنگرهی كنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از كشور (كنگرهی وحدت)، در شهر لوزان سویس.
* تولد دومین فرزندش سوسن.
۱۳۴۲
* پایان تحصیلات دانشگاهی و گذراندن كلاسهای جامعهشناسی در مدرسهی تتبعات عالی و دریافت مدرك دكترا در تاریخ. برخی استادان او عبارت بودند از: لوئی ماسینیون، ژرژ گورویچ، ژاك برك و هانری لوفور. پایاننامهی دكترای او تصحیح كتاب فضایل بلخ بود.
* تولد سومین فرزندش، سارا.
۱۳۴۳
* بازگشت به ایران و دستگیری در مرز و انتقال به زندان قزل قلعه.
حكم دستگیری از سوی ساواك و متعلق به ۲ سال پیش از این تاریخ بود، ولی چون دكتر سال ۴۱ از ایران از طریق مرزهای هوایی خارج و به فرانسه رفته بود، حكم معلق مانده بود. پس اینك لازمالاجرا بود. پس بعد از بازداشت به زندان غزلقلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.
* تقاضایش برای تدریس در دانشگاه رد شد.
* پایان انتظار خدمت و انتصاب مجدد در ادارهی فرهنگ با رتبهی آموزگاری در هنرستان كشاورزی (در روستای طُرُق مشهد)، دبیرستان پسرانهی ملكی و دبیرستان دخترانهی ایراندخت.
۱۳۴۴
* انتقال به تهران به عنوان كارشناس برای بررسی كتب درسی در وزارت آموزش و پرورش.
* سرانجام تقاضایش برای تدریس در دانشگاه پذیرفته شد و پس از موفقیت در امتحان استادیاری، استادیار رشتهی تاریخ در دانشكدهی ادبیات مشهد شد.
۱۳۴۵
* استادیاری رشته تاریخ در دانشگاه مشهد. استقبال بینظیر دانشجویان از درسهای او؛ مهمترین درس او در دانشگاه، تاریخ تمدن و اسلامشناسی بود.
ازسال ۴۵، دكتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشكده مشهد، استخدام میشود. موضوعات اساسی تدریسش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریسش، برخوردش با مقررات متداول دانشكده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز میكرد.
۱۳۴۷
* احداث پاركی در روستای كاهك، زادگاه خود، با همكاری مردم و كمك به روستائیان برای خرید وسایل كشاورزی.
* كمك به زلزلهزدگان جنوب خراسان .
* ممانعت ساواك از مسافرت شریعتی با دانشجویان به عراق.
* آغاز سخنرانیها در دانشگاههای مختلف كشور و استقبال دانشجویان.
* آغاز سخنرانیها در حسینیه ارشاد با شركت وسیع دانشجویان و جوانان كه به گزارش ساواك گاه به چهار-پنج هزار نفر نیز میرسید. بر پایهی برنامهریزی شریعتی، حسینیهی ارشاد دارای سه بخش (تحقیق، آموزش و تبلیغ) و نُه واحد سازمانی و هر بخش شامل چند گروه بود.
* انتشار كتابهای اسلامشناسی مشهد.
همچنین دكتر شریعتی در سال ۴۷، كتاب «كویر» را چاپ كرد؛ حساسیت، دقت و عشقی كه برای چاپ این كتاب به خرج داد، برای او، كه در امور دیگر بیتوجه و بینظم بود، نشانگر اهمیت این كتاب برای او بود.
۱۳۴۸
* نخستین سفر به مكه با كاروان حسینیهی ارشاد. در این سفر، دانشجویان خارج از كشور با شریعتی ملاقات و دربارهی فلسطین و نهضتهای آزدایبخش با او مشورت كردند. سرانجام تصمیم گرفته شد برای كمك به فلسطین پول جمعآوری شود.
* برای چندمین بار به ساواك احضار و از او خواسته شد دیدگاهش را دربارهی سیاستهای جاری كشور بنویسد.
۱۳۴۹
* دومین سفر به حج با كاروان حسینیهی ارشاد.
* دعوت از شریعتی برای شركت در كنگرهی بینالمللی مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رییس دانشكدهی ادبیات و علوم انسانی مشهد.
* با همكاری و تشویق شریعتی، نمایش ابوذر در دانشگاه فرودسی مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن این نمایش نوشتهی رضا دانشور (با همكاری ایرج صغیری) بود كه از كتاب ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمه و تألیف شریعتی اقتباس شده بود. كارگردان این نمایش داریوش ارجمند و بازیگر اصلی آن (در نقش ابوذر)، ایرج صغیری بود. نمایش ابوذر نخستین نمایش مذهبی در ایران بود.
۱۳۵۰
* به دستور ساواك درسهای شریعتی در دانشگاه مشهد در آستانهی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سالهی شاهنشاهی تعطیل شد. پس از برگزاری جشنها نیز جلوی تدریس شریعتی در دانشگاه گرفته شد و به بخش تحقیقات وزارت علوم و آموزش عالی منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نیز خطرناك دانسته و از او خواسته شد تا در منزل به تحقیقات ادامه دهد.
* سومین و آخرین سفر به حج با كاروان حسینیهی ارشاد. شریعتی در این سفر به ایراد سخنرانی در كنگرهی اسلامی مكه دعوت شد، ولی سرانجام به اتهام شیعهی غالی بودن از ایراد سخنرانی او جلوگیری شد. در پی اعدام چند تن از جوانان انقلابی، از جمله مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده و امیر پرویز پویان كه شریعتی آنها را از نزدیك میشناخت، دو سخنرانی با عنوان شهادت و پس از شهادت در حسینیهی ارشاد و مسجد جامع نارمك ایراد كرد. در سخنرانیِ پس از شهادت، اشارتی به در خون تپیدن مبارزان و دعوت مردم به قیام شده است. پس از این سخنرانی، تظاهراتی در اطراف مسجد صورت گرفت و پلیس عدهای را دستگیر كرد و شریعتی متواری شد.
* سفر به مصر برای دیدن اهرام سه گانه. (كتاب آری این چنین بود برادر، رهاورد این سفر است.)
* تولد چهارمین فرزندش، مونا.
۱۳۵۱
* نمایش ابوذر، با عنوان «یك بار دیگر ابوذر»، در حسینیهی ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. پس از اجرای این نمایش مردم به خیابان میریزند و شعار میدهند. این نمایش توسط دهها هزار نفر دیده شد. از رادیو و تلویزیون برای ضبط آن به حسینیهی ارشاد میآیند، اما شریعتی مخالفت میكند: «ابوذر متعلق به ایمان ماست و راهی به تلویزیون شاهنشاهی ندارد».
* نمایش سربداران، به اهتمام گروه هنری حسینیهی ارشاد، فقط یك شب در حسینیهی ارشاد اجرا میشود و ساواك از تكرار آن جلوگیری میكند.
۱۳۵۲
* افزایش مخالفتها با افكار و آثار شریعتی از جانب برخی محافل مذهبی و چهرههای روحانی.
* محاصرهی حسینیهی ارشاد و درگیری با شاگردان و دانشجویان و دستگیری عدهای كه منجر به بسته شدن حسینیهی ارشاد میشود. در یادداشتهای اسدالله علم، وزیر دربار شاه، آمده است كه شاه به او گفت: «چند روز پیش به تو گفته بودم كه ملاها دارند كارهایی انجام میدهند. دیدید كه خودتان مجبور شدید حسینیهی ارشاد را ببندید.» و علم میافزاید: «من گفتم كه همین دو- سه روزه حسینیهی ارشاد را میبندیم.»
در اسناد ساواك آمده است كه شاه گفت: «ریشهی همهی اینها [معترضان]، به حسینیهی ارشاد منتهی میشود.»
هنگامی كه ارتشبد نصیری، رئیس ساواك، به اطلاع شاه رساند كه «حسینیهی ارشاد كماكان بكلی تعطیل است و تا ترتیبات صحیح و اطمینانبخش برای تجدید فعالیت آن داده نشود، افتتاح نخواهد شد»، شاه به او گفت: «شما نیستید كه در مورد افتتاح و یا عدم افتتاح تصمیم بگیرید.»
* اختفای شریعتی از آبان ۱۳۵۱ تا تیر ۱۳۵۲ در خانهی یكی از بستگانش در سرآسیاب دولاب در تهران. یورش همزمان ساواك به منزل شریعتی، پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران. در حمله به منزل شریعتی مقداری از كتابهای او را به یغما بردند و در حمله به منزل پدر و برادر همسرش، آن دو را دستگیر كردند تا محل اختفای شریعتی را از طریق آنها بیابند و یا آنها را گروگان بگیرند تا شریعتی خود را معرفی كند.
* معرفی خود به ساواك و هجده ماه زندان انفرادی در كمیته شهربانی.
* نقل مكان خانواده به تهران.
* بازداشت و بازنشستگی زودرس با سابقه خدمت ۲۱ساله.
۱۳۵۳
* سرانجام استاد محمدتقی شریعتی، پس از تحمل یك سال زندان، تنها به جرم پدرِ علی شریعتی بودن! از زندان آزاد شد.
* شریعتی در آخرین روز این سال از زندان آزاد شد. آزادی او به علت فعالیتهای دفاعی دوستان و شاگردانش در محافل بینالمللی بود.
۱۳۵۵ - ۱۳۵۴
* چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه كیهان به قصد ایجاد شبهه همكاری با رژیم. تهیه شكایتنامه علیه روزنامه كیهان به كمك دكتر احمد صدرحاجسیدجوادی.
۱۳۵۶ - ۱۳۵۴
* برگزاری سخنرانیهای خانگی. كنترل شدید توسط ساواك. در پی نامهی سرگشادهی دكتر علیاصغر حاجسیدجوادی در اعتراض به فساد و اختناق رژیم، مجلسی به افتخار وی و با حضور عدهای از مبارزان تشكیل شد. در این مجلس، شریعتی و مهندس بازرگان و حاجسیدجوادی در ضرورت یك حركت سازمانیافته به منظور مبارزه با رژیم استبدادی شاه صحبت كردند. این مجلس، چند بار دیگر، برای تحقق پیشنهاد فوق، تشكیل شد و سرانجام جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر تأسیس گردید.
۱۳۵۶
* استعفا از عضویت در هیأت مدیرهی صندوق خیریهی فاطمهی زهرا در روستای كاهه به دلیل تدارك خروج خود از ایران.
* واگذاری دو قطعه زمین شخصی در همان روستا به صندوق خیریه جهت بورس تحصیلی برای جوانان روستا.
* در ۲۶ اردیبهشت، شریعتی با گذرنامهای به نام علی مزینانی به مقصد بلژیك تهران را ترك كرد و پس از دو روز اقامت در بروكسل به انگلستان رفت تا از همسر و فرزندانش كه قصد پیوستن به او را داشتند، استقبال كند. در این فاصله ،سفری نیز به فرانسه داشت و سپس در شب ۲۶ خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانوادهاش ماند كه قرار بود ۲۸ خرداد به مقصد انگلستان حركت كنند. چند روز پس از هجرت شریعتی از كشور، ساواك از غیبت او مطلع شد و سخت به تكاپو و تلاش افتاد تا او را بیابد. سرانجام ساواك در اواسط خرداد پی برد كه شریعتی با گذرنامهی علی مزینانی از كشور خارج شده است. از این رو ساواك برای وادار كردن شریعتی به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگیری كرد. در روز ۲۸ خرداد همسر و فرزندان شریعتی به قصد خروج از كشور روانهی فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد كه شریعترضوی (همسر شریعتی) ممنوعالخروج است. بدین ترتیب وی با فرزند خردسالش، مونا، در ایران ماندند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان از ایران خارج شدند. در ۲۸ خرداد دو فرزند شریعتی به لندن رسیدند و با استقبال پدرشان روبرو شدند و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح فردای آن روز، یكشنبه ۲۹ خرداد پیكر شریعتی را در آستانهی در ورودی اتاق بیجان یافتند.
* ۳۱ خرداد ۱۳۵۶: سرانجام روزنامههای اطلاعات و كیهان، پس از چند روز سكوت دربارهی درگذشت شریعتی، در ۳۱ خرداد اعلام كردند: «مرحوم دكتر علی شریعتی كه برای درمان ناراحتی چشم و كسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آنجا بر اثر سكتهی قلبی درگذشت». همچنین در روزنامهی كیهان دوم تیر آمده بود: دكتر شریعتی از مدتی قبل از بیماری قلبی در رنج بود و سرانجام در ۵۶/۳/۲۹ بر اثر آخرین حملهی قلبی بدرود حیات گفت.
* تیر ۱۳۵۶: گروهی از اعضای ساواك به سرپرستی یك افسر امنیتی، برای تصاحب پیكر شریعتی و انتقال او به ایران وارد لندن شدند. نقشهی رژیم شاه این بود كه پیكر شریعتی را در برنامهی «دولتی» و با حضور مقامات رسمی كشور به ایران حمل كنند و احترام صوری، خود را بیگناه نشان دهند. اما با هوشیاری خانواده و دوستان شریعتی و دانشجویان خارج از كشور و اعضای نهضت آزادی ایران در خارج از كشور، نقشههای رژیم نقش بر آب شد، و وكیل احسان شریعتی از دولت انگلیس خواست پیكر پدرش به مأموران ایران تحویل داده نشود.
* سوم تیر ۱۳۵۶: پیكر شریعتی در بعدازظهر جمعه سوم تیر، با مشاركت صادق قطبزاده، عبدالكریم سروش، و كمال خرازی، غسل داده و كفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجتالاسلام محمد مجتهدشبستری و تنی چند از دوستان شریعتی، بر پیكر او نماز گزاردند.
* پنجم تیر ۱۳۵۶: خانواده و دوستان شریعتی، پس از گفتوگوهای فراوان، بر آن شدند پیكر شریعتی را در زینبیه دفن كنند. بدین ترتیب در روز یكشنبه، پنجم تیر، پیكر شریعتی از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسی صدر، دوستان شریعتی، و بزرگان سوری و لبنانی و فلسطینی بر پیكر او بار دیگر نماز گزاردند و پس از طواف در حرم حضرت زینب در كنار آن حضرت به خاك سپردند.
* چهلم شریعتی – مرداد ۱۳۵۶: برگزاری مراسم چهلم شریعتی در بیروت با شركت یاسر عرفات و موسی صدر و جمع كثیری از ایرانیان مقیم خارج از كشور.