دهه ی اخیر را باید روزگار تهیدستی ترانه نامید. با هجوم تفكرات غربی و ظهور ترانههای نفرینی در این دهه، شاید گذاشتن این نام بر این روزگار حرف تازهای نباشد؛ ترانههای نفرینی و عشقهای تلخ نسبت مشخصی با مدرنیسم دارد.
ترانه به عنوان اقتضای عصر جدید، دوران مدرن و موسیقی مدرن به وجود آمده است. ترانه نوعی از شعر است كه در اثر نیاز حوزهی موسیقی رواج پیدا كرده و تغییر شكل و محتوا داده است. بنابراین ارتباط تنگاتنگی بین ترانه و تحولات محتوایی و شكلی آن و تحولات حوزهی موسیقی وجود دارد. محتوای ترانهها، از آن روی كه ارتباط تنگاتنگ و تأثیر انكارناپذیری بر رخدادهای اجتماعی دارد، مورد بحث است. در این مجال، سعی شده است تأثیر ترانههای 3 دههی اخیر در ارتباط با رخدادهای اجتماعی و سیاسی و روند افول محتوای ترانه از حماسه به سمت عشقها و علایق سطحی، مورد بررسی قرار گیرد.
در لغتنامهی دهخدا ترانه موازی 3 واژهی سرود، نوا و نغمه به كار برده شده است. اگر ادبیات را ورق بزنیم و به چند قرن قبل برگردیم، به عصر شعر غنایی میرسیم. در این عصر كه دورهای در حدود زمانی 450 تا شمسی نام گرفته شده است. اشعاری وجود داشته كه به همراه چنگ خوانده می شود و نام «غنایی» بر این اشعار نهاده بودند.
شاید مادر اصلی شعر ترانه را بتوان شعر غنایی نامید. امروزه نیز در تعریف ترانه آمده است: «ترانه به شعر و آهنگی گفته میشود كه برای هم ساخته شده باشند و در ادامه، خوانندهای، شعر را تحت قواعد موسیقایی به اجرا درآورد. با این دیدگاه میتوان شعری را كه ظرفیتهای موسیقایی بالا داشته باشد و در ماهیت خود نیز بر اساس گامهای موسیقی سروده شده باشد، ترانه نامید. واژهی ترانه در قدیم به معنای رباعی نیز به كار میرفته است.»
در ابتدا، برای بررسی ساختار ترانه و قابلیتها و ویژگیهای ترانه میبایست به ریختشناسی ترانه بپردازیم. لذا برای نزدیك شدن به این مفهوم، میبایست ترانه را در 2 بخش زبان و محتوا مورد بازخوانی قرار دهیم.
ترانه به عنوان اقتضای عصر جدید، دوران مدرن و موسیقی مدرن به وجود آمده است. ترانه نوعی از شعر است كه در اثر نیاز حوزهی موسیقی عصر جدید رواج پیدا كرده و تغییر شكل و محتوا داده است. بنابراین ارتباط تنگاتنگی بین ترانه و تحولات محتوایی و شكلی آن و تحولات حوزهی موسیقی وجود دارد.
ترانه به مثابهی بخشی از ادبیات شفاهی
ادبیات شفاهی مجموعهای از آداب و سنن و فرهنگهاست كه در قالب متلها، افسانهها، حكایات و ترانهها بیان شدهاند. این ادبیات سرایندگان و پدیدآورندگان ناشناسی دارد و برآیند اندیشه و تخیل جمعی است كه در بستر زمان از دودمانی به دودمانی و از سرزمینی به سرزمینی دیگر نقل مكان كرده است.
گسترهی ادبیات شفاهی از اسطورههای ملی و میهنی آغاز میشود و تا روایتهای غم و شادی زندگی و ترانهها و لالاییها و متلهای آهنگین میرسد. ترانهها، به عنوان بخشی از ادبیات شفاهی، از نظر زبانی، متأثر از این ادبیات هستند. این تعریف به معنای پذیرفتن تمام ترانهها مشروط به داشتن زبان محاوره نیست. امروزه، خصوصاً در دههی اخیر، برخی از ترانههای ارائهشده و اجراشده از لحاظ زبانی دارای زبان رسمی و نوشتاری هستند، اما جزء ترانههای تأثیرگذار و موفق به شمار میروند، مانند این ترانهی اكبر آزاد:
«آسیمه سررسیدی/ در غربت بیابان/ دلخسته دیدمت در/ آواز خیس باران»
با این دیدگاه میتوان گفت ترانه میبایست زبانی روان، شیوا، ساده و صمیمی داشته باشد و داشتن كلام فاخر بر ارزش آن میافزاید. به قول محمدعلی بهمنی، «كلام فاخر تنها به شكل و شمایل ترانه برنمیگردد، بلكه به محتوای آن نیز مربوط میشود. اگر شاعر بتواند به خوبی از پس انتقال پیام بربیاید، میتوان گفت كلام شاعر كلام فاخر است.»
محتوای ترانهها در چند دههی اخیر
درونمایههای ترانهها را از گذشته تا كنون میتوان در چند محور تقسیمبندی كرد:
مناجات، وطندوستی و میهنپرستی، مدح اساطیر ملی و میهنی، عاشقانهها، اجتماعی، فراق و غربت، ظلمستیزی و مبارزه و...
همان گونه كه ادبیات هر جامعهای متأثر از تغییرات و تحولات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی آن جامعه است؛ «ترانه» نیز به دلیل نزدیكی به حافظه و خاطرهی عامهی مردم و تأثیرگذاری و نفوذ سریع میان اذهان مخاطبانش و دارا بودن طیف وسیع مخاطب، از این تغییرات مصون نبوده است.
در دههی 50، كه به تعبیری سالهای آغازین تولد موسیقی پاپ در ایران و آغاز موج نوی ترانه بود، مفاهیمی چون وطندوستی و میهنپرستی وزنهی سنگینتری نسبت به درونمایههای دیگر داشت. رفتهرفته در دههی 60 و آغاز جنگ، ترانهها شكل سرودهای پرشور و هیجان به خود گرفتند و زبان به زبان چرخیدند و هیجان جنگ و شور جمعی را میان مردم ایجاد كردند، مانند سرود (هوشنگ ابتهاج) كه با صدای شهرام ناظری در آلبوم «چاووش» به بازار ارائه شد: «میگذرد كاروان/ روی گل ارغوان/ قافلهسالار آن/ سرو شهید جوان/ .../ بنگر چون شد، دلها خون شد، زین آتشها/ از موج خون شد لالهگون، دشت و صحرا...»
قطعاً این قطعهی شعر خاطرات زیادی را به ذهن متبادر میكند؛ خاطرات جنگ و تشییع لالههای پرپری كه روزانه بر دوش پدران و مادران شهر عبور میكردند؛ خاطرات حجلههای چراغانی كه هر روز بر سر كوچهها سبز میشدند؛ جوانانی كه در بحبوحهی جنگ و نداری و فقر، خانوادههای خود را رها میكردند و به میدانهای جنگ میشتافتند تا از سرزمینشان محافظت كنند؛ خاطرات پدران و مادرانی كه جنازههای فرزندانش را با اشك شوق به خاك میسپردند.
ترانهی مذكور وظیفه و كاركرد اصلی خود را در مقابل مخاطبین انجام داده است. هر ترانهای وظیفهی عبور مخاطب را از زمان حال به زمان نوستالژیك گذشتهاش را بر عهده دارد؛ هر جا كه توانست زمان حال و گذشته را در ذهن مخاطب گره بزند، وظیفهی اصلی خود را انجام داده است.
در سالهای دفاع مقدس، ترانهسرایان به اقتضای فضای موجود در جامعه، شعرها و ترانههایی سرودند كه داغ مادران و پدران را كمی تخفیف دهند و در عین حال، جوانان را به حضور در جبههها و میدانهای جنگ دعوت كنند. این ترانهها، چه در حوزهی موسیقی پاپ و چه سنتی و حتی موسیقی محلی و سرودهای مدرسهای، همگی عنصر حماسه را در خود داشتند. در حقیقت، در اثر تغییر جهت جامعهی انقلابی ایران، ترانهسرایان نیز تغییر مسیر دادند و مضامین انقلابی ترانهها در دههی ٥٠، به موضوعات عدالتخواهی و ظلمستیزی در دههی ٦٠ تغییر یافتند.
دههی ٥٠ را، به زعم برخی منتقدان، میتوان سالهای آغازین تولد موسیقی پاپ در ایران و آغاز موج نو ترانه دانست و ترانه را نهال نوپایی تصور كرد كه بر اساس ضرورتهای موجود در جامعه، از گذشته تا امروز، هر لحظه لباس تازهای بر تن كرده است. پس ترانه را میتوان در 4 دهه به طور مجزا مورد بررسی قرار داد.
1. دههی ٥٠
این دهه را میتوان روزگار اوج ترانههای عاشقانه به حساب آورد؛ ترانههای عاشقانهای كه چاشنی اندیشه و تفكر در پسزمینهی آنها به وضوح قابل لمس بوده است. ترانههایی كه مخاطبانش را به نوعی میهندوستی و وطنپرستی دعوت میكنند؛ ترانههایی با محتوا و درونمایهای متفكرانه و انقلابی.
شاید به جرئت بتوان گفت در دههی ٥٠، ترانه نقش مهم و تأثیرگذاری برای مخاطبان عام و خاص خود داشت. با توجه به ظرفیتهای نهفته در ترانه و قابلیتهای زیاد این قالب در جذب مخاطب، شاید بتوان گفت كه نقش ترانه از دیگر قالبهای شعری در ٣ دههی اخیر پررنگتر و روشنتر مینماید.
2. دههی ٦٠
در این دهه، با توجه به تغییرات و تحولات سریع اجتماعی، مضامین و درونمایههای ادبیات با تغییرات چشمگیری مواجه شد. ترانه نیز از این تغییرات مصون نبود، با این تفاوت كه در ترانه ـكه یكی از قالبهای پرطرفدار شعری محسوب میشودـ علاوه بر محتوا و مضمون، با تغییرات چشمگیری در حوزهی قالب نیز مواجه میشویم. در دههی ٦٠، كه دههی دفاع مقدس و حماسه بود، شكل ترانه به سمت سرود حركت كرد و شاعران تلاش كردند تا شور و هیجان را از طریق محتوای حماسی و ضربآهنگهای محكم و تند به مخاطبان انتقال دهند.
در دههی 50، كه به تعبیری سالهای آغازین تولد موسیقی پاپ در ایران و آغاز موج نوی ترانه بود، مفاهیمی چون وطندوستی و میهنپرستی وزنهی سنگینتری نسبت به درونمایههای دیگر داشت. رفتهرفته در دههی 60 و آغاز جنگ، ترانهها شكل سرودهای پرشور و هیجان به خود گرفتند و زبان به زبان چرخیدند و هیجان جنگ و شور جمعی را میان مردم ایجاد كردند.
3. دههی ٧٠
در این دهه، بعد از آن فراز و فرودهایی كه جامعه و در ادامهی آن، ادبیات با خود داشت، ترانهها با شكل تازهای خودشان را به مخاطب معرفی كردند. باز هم مفاهیم عاشقانه وارد ترانه شد، اما هنوز غم و اندوه فراق و روزهای گذشته در درون ترانهها خودنمایی میكرد و ترانههای زیادی در این دوره برای ارائهی عشق به شكل آرمانی سروده شدند، اما نكتهی مهم در این عصر، فراموشی و كمرنگی حماسه در ترانههاست. گویی جامعهای كه دیگر نمیجنگد نیاز به حماسه ندارد. زدوده شدن آثار حماسی جنگ از روزنامهها، رسانهی ملی و در و دیوار شهر كمكم بروز و نمود آن را در شعر و ترانه هم كمرنگ كرده بود.
از یك سو، مسئولین در ظاهر دیگر نیازی نداشتند كه آثار موسیقایی سفارش بدهند و برای آنها جنگ تمام شده بود و گفتمانی دیگر با عنوان سازندگی وارد سیاستگذاری آنها شده بود و از سوی دیگر، تحت تأثیر ادبیات و هنر غرب، برخی هنرمندان روشنفكر، جنگ و دفاع مقدس را در قالب خسارات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... غرب بازنمایی میكردند. جالب است بدانیم تنها ترانههای حماسی كه در این دوره ساخته شدند و ممكن است در ذهن مخاطب باقی مانده باشند مربوط به مسابقات ورزشی و پیروزیهای تیمهای ورزشی هستند. گویی برای جامعهی تكنوكرات این سالها، صنعت فوتبال و سایر ورزشهای سرگرمكننده مهمتر از حماسه و میهنپرستی و استكبارستیزی جلوه میكرده است.
در دههی 70 بعد از آن فراز و فرودهایی كه جامعه و در ادامهی آن، ادبیات با خود داشت، ترانهها با شكل تازهای خودشان را به مخاطب معرفی كردند. باز هم مفاهیم عاشقانه وارد ترانه شد، اما هنوز غم و اندوه فراق و روزهای گذشته در درون ترانهها خودنمایی میكرد.
4. دههی ٨٠
وقتی به تعریف ماهوی ترانه رجوع میكنیم و به یك دیدگاه كلی از ریشهیابی ترانهها میرسیم، برای ارائهی ویژگیهای ترانهها در دههی ٨٠ دچار افسردگی شاعرانه میشویم، زیرا به تفاوتهای عمدهای نسبت به دهههای قبل برخورد میكنیم.
در اغلب ترانههای دههی ٨٠ دیگر خبری از كلام فاخر نیست و شاید میتوانست جای كلام فاخر را كلامی روان و شیوا، ساده و صمیمی پر كند، اما در ترانههایی كه با آن روبهرو هستیم، نه از این خبری هست، نه از آن.
دههی ٨٠ را باید روزگار تهیدستی ترانه نامید و شاید هم روزگار هیچانهها. لذا با هجوم تفكرات غربی و ظهور ترانههای نفرینی در این دهه، شاید گذاشتن این نام بر این روزگار حرف تازهای نباشد.
در اغلب ترانههای دههی ٨٠ دیگر خبری از كلام فاخر نیست و شاید میتوانست جای كلام فاخر را كلامی روان و شیوا، ساده و صمیمی پر كند، اما در ترانههایی كه با آن روبهرو هستیم، نه از این خبری هست، نه از آن. به جرئت میتوان گفت فقدان محتوا در ترانهی دههی 80 به بعد معضل اصلی است.
ترانههای نفرینی و عشقهای تلخ نسبت مشخصی با مدرنیسم دارد. عبور اجتماع از سنت به مدرنیته، بشر مدرن را در مقابل تناقضهای اجتماعی قرار میدهد؛ تناقضی بین عشق به سبك غربی و زندگی خانوادگی به سبك جوامع سنتی. بنابراین آمار بالای شكستهای عشقی و فراقهای سطحی، بدون مایههای عرفانی، در جامعه سر برمیآورد و عشق در جامعهی جدید با تلخی، پوچی و شكایت از معشوق آمیخته میشود؛ در حالی كه عشق و فراق در نزد شعرای عارف سرشار از حماسه و مردانگی است. برای مثال، غم عشق را سعدی این گونه تعریف میكند: «غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ ساقیا باده بده شادی آن كاین غم از اوست»
به جرئت میتوان گفت فقدان محتوا در ترانهی دههی 80 به بعد معضل اصلی است. عشقهای آرمانی و مقدس امروزه عمدتاً جای خود را به عشقهای سطحی و ساده دادهاند و دغدغههای جامعه دیگر در ترانهها جایگاه خاصی ندارند.
توجه به ضربآهنگهای تند و بیتوجهی به معنا و صرفاً توجه به واژههای آهنگین یعنی بیتوجهی به كاركرد اصلی ترانه كه انتقال مفاهیم ارزشمند و انتقال فرهنگها، سنن، آداب و رسوم است. در ترانهی عصر حاضر، در بحث كاركرد ترانهها تعاریف كاملاً تغییر موضع داده است و ترانه نیز مانند خود موسیقی عصر جدید به كالایی تبلیغاتی تبدیل شده است و سلیقهی بنگاههای اقتصادی و تهیهكنندگان موسیقی، محتوا و شكل ترانه را تعیین میكند كه آن هم تابعی از حالوهوای عوام و فرهنگ كوچهبازاری است، نه رسالت انتقال ارزشها به نسل جدید.
نویسنده : فاطمه طارمی
سایت برهان